۳ اسفند ۱۳۹۲، ۹:۴۷

 «سگ‌سالی» بلقیس سلیمانی در آخرین روزهای سال منتشر شد

 «سگ‌سالی» بلقیس سلیمانی در آخرین روزهای سال منتشر شد

رمان «سگ‌سالی» نوشته بلقیس سلیمانی توسط انتشارات زاوش منتشر و راهی بازار نشر شد.

به گزارش خبرنگار مهر، پاییز سال جاری بود که سلیمانی نگارش این رمان را به پایان رسانده و آن را به انتشارات زاوش سپرد. داستان کتاب جدید این نویسنده در بستر زمانی سال‌های دهه 60 روی می‌دهد.

در ابتدای کتاب اشاره شده است که جز موضوع اصلی، کلیه شخصیت‌ها و رخدادها ساختگی است. رمان «سگ‌سالی» در 26 فصل نوشته شده است. قصه این رمان به اتفاقی مربوط است که قبل از وقوع توسط نیروهای اطلاعات کشف می‌شود. قرار است این موضوع، اساس ساخت یک اثر سینمایی قرار بگیرد اما به دلایلی این اتفاق نمی‌افتد و داستان تبدیل به فیلم نمی‌شود. بلقیس سلیمانی همین موضوع را بهانه‌ای برای نوشتن رمان جدید خود قرار داده است و شرح اتفاقات رخ داده را از تهیه‌کننده و کارگردانی که قرار بود فیلم این اتفاق را بسازند جویا می‌شود. به این ترتیب کتاب «سگ‌سالی» نوشته می‌شود.

داستان «سگ‌سالی» از واقعیت و حقایق تاریخی برگرفته شده است که در خراسان جنوبی رخ داده‌اند، اما به گفته سلیمانی چون اصلیت او کرمانی است، این حوادث را به محل زندگی خود آورده و روایتی از این منظر ارائه داده است.

در قسمتی از این کتاب می‌خوانیم:

از آن گذشته نادعلی بی‌کله بود. از همان بچگی بی‌کله بود. این نوع موتورسواری مطمئنا کار دست‌شان می‌داد آن‌ هم کجا، تو کوه‌وکمر که احدی به فریاد آدم نمی‌رسد. خطرات راه‌، گشتی‌های پاسگاه‌ها و سپاهی‌ها، کله‌خری نادعلی، همه دست‌به‌دست هم می‌دادند که به علی‌آبادی‌ها فکر نکند. همیشه جایی وسط کوه‌و‌کمر موتورشان چپه می‌شد و خودشان ضربه مغزی می‌شدند یا دست‌کم دست‌و‌پای‌شان می‌شکست. از آن‌گذشته تمام راه از سرحد تا گرمسیری پر بود از ایستگاه‌ها و گشتی‌ها، هیچ‌وقت در خیالاتش به خیمه و خرگاه علی‌آبادی‌ها نمی‌رسید.

گاهی هم خودش را با هیبتی انسانی به سپاه گوران معرفی می‌کرد. ریشش را می‌تراشید. سبیل نمی‌گذاشت، سبیل نشانه است. او که چپ نبود، مسلمان بود. به خدا و پیغمبر و ائمه اعتقاد داشت. حتا گاهی روی آن لحاف چرک نماز می‌خواند. موهای سرش را می‌تراشید. مجبور بود بتراشد. پدرش که بلد نبود سرش را اصلاح کند. حالا هم همین کار را می‌کرد. تازه سر و ریشش را از ته زده بود، خودش نه، دادالله زده بود. لباس‌های دادالله را می‌پوشید. چاره چه بود؟ دیگر لباس نداشت. بارها شلوار دادالله را می‌پوشید و درمی‌آورد تا ماه‌سلطان کمرش را برایش اندازه کند. هیچ‌وقت به سپاه گوران نمی‌رسید. از در خانه که بیرون می‌آمد آن‌هایی که انگار سال‌ها پشت دیوار خانه‌شان منتظرش بودند، سنگسارش می‌کردند. حتا یکی دو نفر از بچه‌های سپاهی شمس‌آباد به سمتش شلیک می‌کردند. نمی‌رسید به گوران، مطمئن بود. از آن‌ گذشته هیچ‌کدام از شلوارهای دادالله به تنش اندازه نمی‌شد.

این کتاب با 142 صفحه، شمارگان هزار و 500 نسخه و قیمت 7 هزار تومان منتشر شده است.

کد خبر 2240225

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha